دانشگاه خوارزمی مشهد

دانشگاه باحال ولی بی حال و بی حوصله

دانشگاه خوارزمی مشهد

دانشگاه باحال ولی بی حال و بی حوصله

دنیا و سمانه در محلی نا معلوم به دنبال چی چیزی امده اند

akx

سلام به همه بچه های عزیز ..

بعضی ها هستن که واقعا می خوان خودشون رو تابلو کنن و یه جورائی منتظر جلوه نمائی جلوی بقیه هستن

اخه این نباتی با این صندوق عقب گندش که هر روز گنده تر از روز قبل میشه و همچین این رو تاب میده پهلوی بقیه که می خواد بگه بابا من اینم بببینیدو یا بگه فروشیه چی می دونم والله  ( یکی بهش بگه بابا کرگردن هم کونش گنده هست ولی این قدر ابراز وجود نمی کنه ... ) اقا خلاصه این دنیا نباتی با اون دوست جونجونیش سمانه کوچه کنار دانشگاه رو کردن fashion هی خودشون رو به معرض نمایش می زارن واسه بقیه و یا سوار ماشین پراید محسن یا نریمان میشن .. (اخه یکی بهشون بگی اگه پول در اوردن از این راه بابا ایول... ) .....و یه چیزه دیگه

جدیدا خانم کاشفی هم خیلی ادعای خوشگلی و ابراز وجود میکنه همچین خودش رو گرفته که نگو .. اخه یکی بگه اون پسر ریزی که میاد دنبالت شوهرت یا داداشت ... ( اخه کچل واسه 15 دقیقه هم کسی میاد دنبالت و میری بیرون باز واسه زنگ کلاس دوباره بر می گردی اره اخه این یعین چی ؟  )....

ولی یه چیزی بگم از این گروه نباتی و سمانه فکر می کنن ازشون امار ندارم  حالا گوش کنید :........ قرار بود یه روز ما بریم خارج شهر با بچه ها ... 4 نفری سوار ماشین شدیم و به راه افتادیم اقا چی بگم همین جوری تصادفی تو راه ماشین یکی از بچه ها رو دیدیم یعنی 2 تا از بچه ها یکی pk بود و دیگری پراید ( حدس بزنید که ماله کیه تو دانشگاه حالا عکسهاش رو می زارم که خودتون ببنید ) دقت کردیم دیدم داخل پراید نباتی هست با .... و داخل pk شمانه هست با .... ( بهتره اسم پسرها رو نبرم چون دیگه صیدی کردن حقشون بود کیف کنن ) اقا ما بچه ها حسابی فکمون افتاده بود .. اخه اون ساعت اینا بیرون شهر چی کار می کردن .. کمی تعقبشون کردیم .... بعد دیدیم رفتن به سمت قهوه خونه ای .. بعد پیاده شدن .... ساده لوح ها ما رو ندیدن ولی عچب تیپی زده بودن یعنی تیپ برنامه ها رو ( دیگه می فهمی یعنی  چی ) بعد رفتن داخل صاحب قهوه خونه اومد بیرون ... بعد دیدیم اخه هوای به این گرمی اونا چرا داخلن .... بعد یکی از ما ها واسه کنجکاوری رفت پرسید این چند نفری که اومدن چرا رفتن تو مگه تو هم میز برای نشستن دارید .. بنده خدا گفت نه .... کسی نیومده اصلا اینجا این ماشین ها هم از قبلا اینجا بوده ....

بابا فکمون افتاده بود تازه فهمیدیم صاحب قهوه خونه یکی از دوستهای پسرهاست .......

اقا ساعتی منتظر شدیم و دیدیم اونا اومدن بیون ولی با وضعی خسته و کوفته نباتی که می لنگید ولی سمانه نه فرقی نکرده بود .. حالا ببنید ما چی حرفهائی داریم که رو نمی کنیم ولی چون اینا تابلو بازی در اوردن دیگه مجبور شدیم که بگیم .........  از بیشتر بچه هائی که خودشون هم خبر ندارن هم سوژه هایی داریم ... که اونم به موقع ...

 تا بعد خداحافظ