دانشگاه خوارزمی مشهد

دانشگاه باحال ولی بی حال و بی حوصله

دانشگاه خوارزمی مشهد

دانشگاه باحال ولی بی حال و بی حوصله

یادت بخیر اون قدیما

 

 

بچگیا یادت هست، بازیا اشکنک داشت

گفتن نریم توپ بازی، چون شیشه مون ترک داشت

 

بچگیا یادت هست، رفتیم تو حوضِ ماهی

مامان تو بهم گفت، خیر نبینی الهی

 

بچگیا یادت هست، نیومدی به بازی

گفتم بیام تو کردی، بهم زبون درازی

 

بچگیا یادت هست، دروازه بان نداشتیم

تا ضربه ی کاشته بود، جون واسه اون می ذاشتیم

 

بچگیا یادت هست، از رو دیوار پریدیم

اهالی داد کشیدن، ما خندیدیم، شنیدیم

 

بچگیا یادت هست، با همه دعوا کردم

مشت خودم رو اونروز، پیش همه وا کردم

 

بچگیا یادت هست، گفتن که خیر نبینین

گفتن که ما بدترین، آدمای زمینیم

 

بچگیا یادت هست، نیومدی تو کوچه

حتی واسه خریدِ لواشک و آلوچه

 

بچگیا یادت هست، پنجرتونو بستی

دلی که پشتِ اون بود، آخر زدی شکستی

 

بچگیا یادت هست، ما دیگه توپ نداشتیم

یه روز واسه خریدش، پول روی هم گذاشتیم

 

بچگیا یادت هست، دنبال هم تو کوچه

اون دروه گردی که داشت، لواشک و آلوچه

 

بچگیا یادت هست، توپَ رو پاره کردن

حرفای بد زدند و، به ما اشاره کردن

 

بچگیا یادت هست، دیگه محل نذاشتی

انگار از اون روز دیگه، اصلا دوسم نداشتی

 

بابا مامانت اونروز، تو کوچه بلوا کردن

بچه ها از حسودی، باز منو رسوا کردن

 

اما نگات از اونروز، با چشمای من بد شد

هر وقت نگات منو دید، تندی گذشت و رد شد

 

کاش که همون روزا بود، اون روزای طلائی

اون روزا که یکی بود پولداری و گدایی

 

بزرگ شدی، تو کوچه، بهت دادم یه نامه

گفتی سلام واجبه، چون جواب سلامه

 

حالا شنیدم تو رو، می دن به یه غریبه

مُرده بودم مگه من، چقد کارات عجیبه

 

حالا به من توپ نزن، به من کمک کن کمک

چون مثِ شیشه ی ما، پُره دلم از تَرک

نظرات 1 + ارسال نظر
من یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 10:14 ق.ظ http://pardismadhouse.blogsky.com

با حال بود!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد